بگذار به چشمهات
دوباره عاشق شوم
بگذار
بگذار تا دوباره صدای موج
موج های آبی و ارام
از خوابهای خستگی ام بگذرد
من دیر دیر سالیست
راه ساحل را
دیگر نمی یابم
در انتهای این همه خواب های تاریک
دیر دیر سالیست که من
خورشید را چه در غروب و چه در طلوع خویش
ندیدم
اگر دوباره فانوس چشمهات
شبم را به خطی مه آلود
نشکافد
بگذار تا دوباره مومن ابروان تو باشم
در اینهمه بیداد شیطان و باد
بگذار دل به تو بسپارم
به تو
به عصیان پنهان هر چه باداباد
دلم برای عشق های قدیمی
دلم برای کوچه باغهای صمیمی
دلم برای دلم
دیریست
دلتنگ است
ترانه ای نمخواند ای لبها
که صد هزار خاطره تلخ از انزوای سکوتش
همیشه آونگ است
دلم در این چرایی گیج
نشان کوچه اقاقی را
از یاد برده است
نمیداند
دلم هنوز هنوز و هماره غریب وار میان کوچه و پس کوچه های این خرابه آبادی
اسیر نیرنگ است
دلم
دلم برای خودم هنوز دلتنگ است
هادی حوری
مرداد 1390

برچسب‌ها:

بیان دیدگاه